بی خوابی
الان ساعت ٦:٥ دقیقه صبح ولی آرمان هنوز نخوابیده هر چی هم اصرار کردم کارساز نبود.دیشب ٢ ساعت یعنی از ساعت ٩ تا ١٠ خوابید ،دیگه تا الان خوابش نبرده.خلاصه کارایی که از دیشب آرمانی و مامان و بابا انجام دادند: وقتی آرمان بیدار شدم عبداله جوجه رو کباب کرد و خوردیم .آرمان سی دی ما با نی نی نگاه کرد .منو عبداله هم اینترنت بودیم.آرمان ببر و اسبش رو اورد با هم بازی کردیم. بعد آدمک سوار اسبش رو آورد و یه نیم ساعتی با اون بازی کرد.دوباره خودش سی دی ما با نی نی رو گذاشت و برای ١٠٠٠٠ رومین بار با اشتیاق نگاه کرد.من خیلی خوابم میومد عبداله گفت تو بخواب من بیدارم.من هم جلوی شومینه بی هوش شدم. تا ساعت ٣ خوابیدم چشمام و باز کردم دیدم ان...
نویسنده :
مونا
8:00